loading...
پایگاه شهید علی چیت سازیان مسجد قدس همدان
یک بسیجی بازدید : 45 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

وقتی امانت و درستی محمد ( ص ) زبانزد همگان شد، زن ثروتمندی از مردممکه بنام خديجه دختر خويلد که پيش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتی زيادو عفت و تقوايی  بی نظير داشت ، خواست که محمد ( ص ) را برای تجارت به شامبفرستد و از سود بازرگانی خود سهمی به محمد ( ص ) بدهد . محمد ( ص ) اينپيشنهاد را پذيرفت . خديجه " ميسره " غلام خود را همراه محمد ( ص ) فرستاد . وقتی " ميسره " و " محمد " از سفر پر سود شام برگشتند ، ميسره گزارش سفررا جزء به جزء به خديجه داد و از امانت و درستی محمد ( ص ) حکايتها گفت ، ازجمله برای خديجه تعريف کرد : وقتی به " بصری " رسيديم ، امين برای استراحت زيرسايه درختی نشست . در اين موقع ، چشم راهبی که در عبادتگاه خود بود به " امين " افتاد . پيش من آمد و نام او را از من پرسيد و سپس چنين گفت : " اين مرد کهزير درخت نشسته ، همان پيامبری است که در ( تورات ) و ( انجيل ) درباره اومژده داده اند و من آنها را خوانده ام " . خديجه شيفته امانت و صداقت محمد ( ص ) شد . چندی بعد خواستار ازدواج بامحمد گرديد . محمد ( ص ) نيز اين پيشنهاد را قبول کرد . در اين موقع خديجه چهلساله بود و محمد ( ص ) بيست و پنج سال داشت . خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمد ( ص ) گذاشت و غلامانش رانيز بدوبخشيد . محمد ( ص ) بيدرنگ غلامانش را آزاد کرد و اين اولين گام پيامبر درمبارزه با بردگی بود . محمد ( ص ) مي خواست در عمل نشان دهد که مي توان ساده ودور از هوسهای زود گذر و بدون غلام و کنيز زندگی کرد . خانه خديجه پيش از ازدواج پناهگاه بينوايان و تهيدستان بود . در موقعازدواج هم کوچکترين تغييری  - از اين لحاظ - در خانه خديجه بوجود نيامد وهمچنانبه بينوايان بذل و بخشش مي کردند . حليمه دايه حضرت محمد ( ص ) در سالهای قحطی و بی بارانی به سراغ فرزندرضاعي اش محمد ( ص ) مي آمد . محمد ( ص ) عبای خود را زير پای او پهن مي کرد وبه سخنان او گوش مي داد و موقع رفتن آنچه مي توانست به مادر رضاعی ( دايه ) خودکمک مي کرد . محمد امين بجای  اينکه پس از در اختيار گرفتن ثروت خديجه به وسوسه های  زودگذر دچار شود ، جز در کار خير و کمک به بينوايان قدمی بر نمي داشت و بيشتراوقات فراغت را به خارج مکه مي رفت و مدتها در دامنه کوهها و ميان غار مي نشستو در آثار صنع خدا و شگفتيهای جهان خلقت به تفکر مي پرداخت و با خدای جهان بهراز و نياز سرگرم مي شد . سالها بدين منوال گذشت ، خديجه همسر عزيز و باوفايشنيز مي دانست که هر وقت محمد ( ص ) در خانه نيست ، در " غار حرا " بسرمي برد . غار حرا در شمال مکه در بالای کوهی قرار دارد که هم اکنون نيز مشتاقانبدان جا مي روند و خاکش را توتيای چشم مي کنند . اين نقطه دور از غوغای شهر وبت پرستی و آلودگيها ، جايی است که شاهد راز و نيازهای محمد ( ص ) بوده استبخصوص در ماه رمضان که تمام ماه را محمد ( ص ) در آنجا بسر مي برد . اين تختهسنگهای سياه و اين غار ، شاهد نزول " وحی " و تابندگی انوار الهی بر قلب پاک " عزيز قريش " بوده است . اين همان کوه " جبل النور " است که هنوز هم نورافشانی مي کند

یک بسیجی بازدید : 60 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

محمد امين ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز ونياز با آفريننده جهان مي پرداخت و در عالم خواب رؤياهايی مي ديد راستين و برابربا عالم واقع . روح بزرگش برای پذيرش وحی - کم کم - آماده مي شد . درآن شببزرگ جبرئيل فرشته وحی مأمور شد آياتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و اورا به مقام پيامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در اين هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهايی و توجه خاصبه خالق يگانه جهان جبرئيل از محمد ( ص ) خواست اين آيات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی  علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم " . يعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفريد . او انسان را از خون بستهآفريد . بخوان به نام پروردگارت که گرامي تر و بزرگتر است . خدايی که نوشتنبا قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمي دانست . محمد ( ص ) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايی  خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد مي تواند " لوحی " را که در دست جبرئيل است بخواند . اين آيات سرآغاز مأموريت بسيارتوانفرسا و مشکلش بود . جبرئيل مأموريت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نيزاز کوه حرا پايين آمد و به سوی خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را برای همسرمهربانش باز گفت . خديجه دانست که مأموريت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری ودلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمي دارد زيرا تو نسبتبه خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بينوايان کمک مي کنی و ستمديدگان راياری مي نمايی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرابپوشان " خديجه او را پوشاند . محمد ( ص ) اندکی به خواب رفت . خديجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانايان عرب بود رفت ، وسرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنين گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پيش آمده است آغاز پيغمبری  است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود مي آيد . خديجه با دلگرمی به خانه برگشت .


یک بسیجی بازدید : 54 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

نوجوانی و جوانی

آرامش و وقار و سيمای متفکر " محمد " از زمان نوجوانی در بين همسن وسالهايش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که هميشهمي خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رويش کشد و نگذارد درد يتيمی  او را آزار دهد . در سن 12سالگی بود که عمويش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - کهآن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمين سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام ( سوريه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسيحی که نام وی  " بحيرا " بود برخورد کرد . بحيرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده يا دوازدهساله - از روی نشانه هايی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمينان دريافتکه اين کودک همان پيغمبر آخر الزمان است . باز هم برای اطمينان بيشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای  اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی  مي پرسد جز راست و درست بر زبانشنيايد . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من اين دو بت را که نام بردی دشمندارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحيرا يقين کرد که اين کودک همان پيامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی  و چيزی عقيده ندارد . بحيرا به ابو طالب سفارش زياد کرد تا او را از شر دشمنانبويژه يهوديان نگاهبانی کند ، زيرا او در آينده مأموريت بزرگی به عهده خواهدگرفت . محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در اين دوران که برای افراد عادی ،سن ستيزه جويی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی  بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی  و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ، راستی  کردار ، ملايمت و صبر وحوصلهدر تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگيهای  محيط آلوده مکه بر کنار ،دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکيزه بود بحدی  که موجب شگفتی همگان شدهبود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امين " مشهور گرديد . " امين " يعنی درست کار و امانتدار . در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی  آثار وقار و قدرت و شجاعت ونيرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در يکی  از جنگهای قريش با طايفه " هوازن " شرکت داشت و تيرها را از عموهايش بر طرف مي کرد . از اين جا مي توانبه قدرت روحی و جسمی محمد پی برد . اين دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی  هر چه ببيشتر آشکار مي شود ،چنانکه علی ( ع ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد ( ص ) گفت : " هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار مي شد ، به رسول خدا پناه مي برديم وکسی از ما به دشمن از او نزديکتر نبود " با اين حال از جنگ و جدالهای بيهوده وکودکانه پرهيز مي کرد . عربستان در آن روزگار مرکز بت پرستی بود . افراد يا قبيله ها بتهايی ازچوب و سنگ يا خرما مي ساختند و آنها را مي پرستيدند . محيط زندگی محمد به فحشا وکارهای زشت و می خواری و جنگ و ستيز آلوده بود ، با اين همه آلودگی محيط ،محمد هرگز به هيچ گناه و ناپاکی آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستی همچنانپاک ماند . روزی ابو طالب به عباس که جوانترين عموهايش بود گفت : " هيچ وقت نشنيده ام محمد ( ص ) دروغی بگويد و هرگز نديده ام که با بچه هادر کوچه بازی کند " . از شگفتيهای جهان بشريت است که با آنهمه بی عفتی و بودن زنان و مردانآلوده در آن ديار که حتی به کارهای زشت خود افتخار مي کردند و زنان بدکار بربالای بام خانه خود بيرق نصب مي نمودند ، محمد ( ص ) آنچنان پاک و پاکيزه زيستکه هيچکس - حتی دشمنان - نتوانستند کوچکترين خرده ای بر او بگيرند . کيست کهسيره و رفتار او را از کودکی تا جوانی و از جوانی تا پيری بخواند و در برابرعظمت و پاکی روحی و جسمی او سر تعظيم فرود نياورد ؟

یک بسیجی بازدید : 55 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

 بيش از هزار و چهار صد سال پيش در روز 17 ربيع الاول ( برابر 25آوريل 570 ميلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر يثرب ( مدينه ) چشم از جهان فروبست و به ديدار کودکش ( محمد ) نايل نشد. زن عبد الله ،مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزيزش ، محمد را به دايه ای به نام حليمه سپرد تا در بيابان گسترده وپاک و دور از آلودگيهای شهر پرورش يابد . " حليمه " زن پاک سرشت مهربان به اين کودکنازنين که قدمش در آن قبيله مايه خير و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زيادی پيداکرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمي کرد. کسی نمي دانست اين کودک يتيم کهدايه های ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند ، روزی و روزگاری پيامبر رحمت خواهد شد و نامبلندش تا پايان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان ميليونها نفر مسلمان جهان و برمأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود.  «حليمه»  بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسيده بودبه مکه باز گردانيد . دو سال بعد که " آمنه " برای ديدار پدر و مادر و آرامگاهشوهرش عبد الله به مدينه رفت ، فرزند دلبندش را نيز همراه برد . پس از يک ماه ،آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربين راه ، در محلی بنام " ابواء " جان به جانآفرين تسليم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو يتيم شد و رنجيتيمی در روح و جان لطيفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ايمن اين کودک يتيم، اين نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . اين خواست خدا بود که اين کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را درسرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمايش قرار گيرد ، تا در آينده ، رنج های انسانيت رابه واقع لمس کند و حال محرومان را نيک دريابد . از آن زمان در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش يافت . " عبد المطلب " نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پيشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عميقی نشان مي داد . دو سال بعدبر اثر درگذشت عبد المطلب ، " محمد " از سرپرستی پدر بزرگ نيز محروم شد . نگرانی " عبد المطلب " در واپسين دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزيزش محمد بود . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگی به خانه عموی خويش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرارگرفت . " ابوطالب " پدر " علی " بود . ابو طالب تا آخرين لحظه های عمرش ،

يعنی تاچهل و چند سال با نهايت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزيزش پرستاری و حمايت کرد . حتی در سخت ترين و ناگوارترين پيشامدها که همه اشراف قريش و گردنکشان سيه دل ،برای نابودی " محمد " دست در دست يکديگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمايت برادرزاده اش سپر بلا کرد و از هيچ چيز نهراسيد و ملامت ملامتگران را ناشنيده گرفت

 

یک بسیجی بازدید : 73 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

 

زندگی پیامبر گرامی اسلام(ص) از تولد تا رحلت


نام مبارک : محمد(ص)

لقب معروف :رسول الله

کنیه شریف : ابولقاسم

نام پدر: عبدالله بن عبدالمطلب

نام مادر : آمنه

مادر رضاعی : حلیمه سعدیه

تاریخ ولادت : روز جمعه هفدهم ربیع الاول عام الفیل در سال 570 میلادی ( تقریباً شش هزار و صد و شصت وسه سال بعد از هبوط آدم)

محل ولادت : مکّه مکرمه

تاریخ شهادت : 28 صفر

 

بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

تعداد صفحات : 25

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 122
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 56
  • بازدید ماه : 172
  • بازدید سال : 359
  • بازدید کلی : 45,620