loading...
پایگاه شهید علی چیت سازیان مسجد قدس همدان
یک بسیجی بازدید : 59 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

نگاهی کوتاه به شخصیت بالا بلند حضرت زهرا(سلام الله علیها)

کودکی

فاطمه، در مکّه چشم به جهان گشود؛ چشم اندازش یا آسمان سربی بود و یا زمین سیاه؛ روزگار دشواری. از زمین کوهستانی و آتش گرفته مکه، گل محبتی نمیرویید و از آسمان، سنگ فتنه میبارید. تنها فرزند خانواده بود؛ زیرا خواهرانش پیش از او ازدواج کرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نیز پیش از آمدنش چشم از جهان فروبسته بودند.
تربیت در دامن وحی و والاترین مربی جهان آفرینش و عنآیت خداوندی، از او شخصیتی آفرید با جسمی به سانِ پولاد آبدیده و روحی به لطافت باران. در روزگار قحطی عاطفه برای دختران، پدر میگفت: «بهترین فرزندان شما، دختراناند.» و «از خوش قدمی زن آن است که نخستین فرزندش دختر باشد!» و «کسی که دختری داشته باشد و او را نیازارد و تحقیر نکند و پسرانش را بر او برتری ندهد، خداوند وارد بهشتش میکند.»
این سیرابی از چشمه محبت، بعدها او را چشمه محبت ساخت؛ چشمهای که فرز ندان و همسرش دور از جفای دوران و دشمن بیرون از خانه، در هوای صمیمیت داخل خانه تنفس میکردند.
خُردی جسم، مانع از بزرگی روح او نبود؛ بنابراین همدم و همراز مادری بود که خود «کاملترین اندیشه» و «زیباترین رخسار» را داشت.
تندباد مرگ، گُلِ خوشبوی خانه محمد را پرپر کرد و بانویی به سرای جاوید کوچید که پیامبر از وی به نیکی یاد میکرد و میفرمود: «پروردگار بهتر از او را به من نداده است.»
اینک، نوبت او بود تا گُلِ خوشبوی این خانه شود؛ ریحانة النبی9. روزگاری اندیشمندی گفته بود: «آن که میماند با دیدن جای خالی آن که رفته است دلش بیشتر آتش میگیرد.» خدیجه رفته و فاطمه مانده بود با زخم زبانها و ریشخندهای نامردمان در کوچههای مکه. اینک باید دستهای کوچک فاطمه، شکمبههای شتر را از شانههای پیامبر9 پاک کند؛ شانههایی که رنج انسان و تاریخ و انسان تاریخی را بر خود تاب میآورد. خود را سپر سنگهایی سازد که به سوی پدر پرتاب میشد. پای پدر هنگام فرار از سنگپراکنی مکیان و پناه بردن به کوههای آفتاب سوخته اطراف شهر، مجروح و خونین میشد. پدر به خانه پناه میآورد؛ اما گاه سنگها به داخل خانه پرواز میکردند. برخی نوشتهاند «آن گاه که نمیتوانست از پدر در برابر این طوفان محافظت کند، میگریست.»
رفتارش با پدر چنان مهربانانه و نوازشگرانه بود که پدر به او نشان «ام ابیها» داد؛ نشانی که نشانگر نگاه احترامآمیز پدر به او هم بود؛ نشانی که تا فرجام عمر، آن را چونان افتخاری بر سینه داشت.
فاطمه، آرامش بخش و به تعبیر پدر «شادی بخش دل»، «پاره تن»، «نور چشم»، «میوه دل»، «قلب» و «جان» او بود، و در حقیقت، بخشی از بار سنگین رسالت بر شانههای کوچک- آن هم دخترانه- وی قرار داشت.
با کوچیدن به مدینه، از فشارهای مکه کاسته شد، اما بحرانهای دیگر رخ نمود و این تاب آوردن بار رسالت، تا پایان عمر کوتاه اما سبز او تداوم یافت.

دانشوری

بهرهمندی بانو از دانش تا بدان پآیه بود که پیامبر9 فرمود: او را «فاطمه» [جدا شده] نامیدند، زیرا پروردگار خجسته و فرازمند، او را [از مردان] با دانش [ویژه] «جدا» ساخته است.
حارثه پسر قدامه میگوید: سلمان به من گفت: روزی عمار به من گفت: میخواهی تو را به کاری شگفت خبر دهم؟ گفتم: آری.
گفت: دیدم علی(ع) بر فاطمه وارد شد. چون چشم زهرا به او افتاد گفت: «نزدیکم بیا تا به تو در مورد آن چه [در جهان] رخ داده و تا روز رستاخیز رخ میدهد و یا رخ نخواهد داد بگویم!» دیدم: علی برگشت. همراهش برگشتم تا بر پیامبر9 وارد شدیم. رسول خدا به او گفت: «ای اباالحسن! نزدیک بیا.» هنگامی که امام نشست بدو فرمود: «تو، میگویی یا من بگویم؟!» امام فرمود: «سخن شنیدن از شما خوشتر است ای فرستاده خدا.»
گویا با تو بودم که بر فاطمه وارد شدی و به تو چنین و چنان گفت و تو برگشتی.
نور فاطمه، از نور ماست؟
نمیدانستی؟!
پس علی برای سپاس از خداوند والا، سجده شکر به جای آورد.
پسر مسعود میگوید: روزی مردی نزد بانو آمد و از وی پرسید: ای دختر فرستاده خدا، ایا پیامبر نزد شما چیزی [از دانش] گذاشته است که از آن بهرهمند شویم؟
زهرا به خدمتگزار خود فرمود: آن [پارچه] ابریشمین را بیاور.
زن به جستجو برآمدف اما آن را نیافت. فاطمه به او فرمود: وای بر تو! [ارزش] آن [نوشتهها] برای من، به اندازه ارزش حسن و حسین است!
زن بار دیگر گشت و آن را یافت.
با توجه به این رهنمود ارزشمند، اهمیت حفظ میراث علمی و فرهنگی پیامبر، نزد اهل بیت به خوبی آشکار و نکات ظریف زیر روشن میشود:
حضرت فاطمه زهرا3 تمام روآیت و احادیث پیامبر را مینوشت.
احادیث نوشته شده را طوری نگهداری میفرمود که زود متوجه میشد، فلان روآیت در جای خود قرار دارد یا نه.
ایا در جهان کسی را میتوان سراغ داشت که ارزش یک روآیت را با ارزش فرزندانی همانند امام حسن و امام حسین8برابر بداند؟!
امام عسکری7 فرمود: روزی زنی نزد حضرت زهرا3 آمد و گفت: مادر ضعیفی دارم که درباره نماز دچار اشتباه شده است و مرا نزد شما فرستاد تا مسأله را بپرسم.
بانو پاسخ وی را داد. زن بار دیگر پرسید و او پاسخ داد تا ... این که پرسش و پاسخ ده بار تکرار شد. زن از بسیاری سؤال شرمگین شد و گفت: ای دختر فرستاده خدا! بیشتر از این شما را به سختی نمیاندازم.
- باز هم بیا و سؤالهآیت را بپرس. اگر کسی را اجیر کنند که بار سنگینی را به پشت بام ببرد و صدهزار دینار طلا دستمزد بگیرد، ایا باز هم این عمل سخت و دشوار خواهد بود؟
- نه.
- من برای هر مسألهای که پاسخ میدهم، بیش از فاصله بین عرش تا زمین، مروارید پاداش میگیرم؛ پس من [نسبت به آن کارگری که بار به پشت بام حمل میکند] سزاوارترم از این که پرسیدنت برایم دشوار نباشد. از پدرم شنیدم که میفرمود:
«به همه دانشمندان شیعه ما، در روز رستاخیز به خاطر بسیاری دانش و هدآیت بندگان خدا، یک میلیون جامه از نور میپوشانند؛ سپس آواز دهندهای از سوی خداوند ندا خواهد داد: ای سرپرستان یتیمان خاندان محمد! ای کسانی که هنگام گسستگی مردم از پدرانشان- که همان پیشوایان و امامان بودند- ایشان را سرپرستی کردهاید و آنان را به اوج بردید و جامههای دانش در دنیا به آنان پوشاندید! پس به خاطر هر کدام از آن یتیمان به اندازهای که دانش از آنان برگرفتید، به این عالمان جامهها میپوشانند. سپس خداوند والا میگوید: «به این دانشمندانی که سرپرستان یتیمان هستند باز جامهها[یی از نور] بپوشانید و بیفزایید.] و چنین خواهند کرد و ایندگان نیز نسبت به گذشتگان خود چنین خواهند کرد... .»
فاطمه، با دانش خداوندی خودف به سان جامعهشناسی اندیشمند اینده امّت اسلامی پس از سقیفه را در عیادت زنان انصار و مهاجر از وی چنین بازگو میکند:
به جان خودم سوگند، ناقه خلافت باردار شده، منتظر باشید چندان نمیگذرد بچهای به دنیا میآورد، ببینید چه فرزندی آورده! پس به جای شیر، خون تازه و سَمّ کُشنده بدوشید. و آن زمان است که باطل گرایان گرفتار خسران ( و از دست دادن سرمآیههای معنوی خود) میشوند. و پسینیان فرجام کاری را که پیشینیان آنان انجام دادهاند خواهند دریافت.
زین پس به دنیای خود دلخوش باشید و شادمان؛ اما برای آزمون و فتنهای که در انتظار شماست، مهیا باشید و خوشحال، از شمشیرهای آخته و سلطه تجاوزگرانی ستمگر و خونریز و هرج و مرجی فراگیر و حکومت مستبد بیدادگران؛ حکومتی که ثروتهای شما را بر باد میدهد و اندوخته و مردمان شما را درو میکند.
دریغا بر شما! چگونه آرزوی رهایی دارید، در حالی که حقیقت بر شما پنهان مانده؟! «ایا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید؟!»
قتل عام و شکنجه امویان به نام دین، فاجعه کربلا، ماجرای حرّه و کشتار مسلمانان مدینه و تجاوز به دختران این شهر از سوی سپاهیان یزید، شکنجه مسلمانان از سوی حجّاج، شهوترانیهای عباسیان و ... همه و همه، پیآمدهای طبیعی سقیفه و انحراف قدرت از زمامداران معصوم به فرمانرویان ناشایست بود.
ابو عبیده میگوید: برخی از دوستان ما از امام صادق(ع) درباره «مصحف فاطمه3» پرسیدند. حضرت مدتی دراز خاموش ماند. سپس گفت:
...فاطمه هفتاد و پنج روز پس از پیامبر زنده بود. به خاطر پدرش بسیار اندوهگین بود. جبرئیل فرود میآمد و به او دلداری میداد و از جایگاه پدرش [در بهشت] برایش میگفت و از آن چه در اینده برای تبارش [و حوادث دیگر] رخ میداد آگاهش میکرد و علی(ع) آن پیشگوییها را مینوشت؛ این «مصحف فاطمه» است.
فضیل گوید: خدمت امام صادق(ع) رسیدم. حضرت فرمود: ای فضیل! میدانی پیش از آمدن تو، به چه نگاه میکردم؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: کتاب فاطمه را نگاه میکردم. هر پادشاهی که در زمین به حکومت میرسد، با نام و نام پدر در این کتاب آمده است.
حماد بن عثمان هم میگوید: از امام ششم7 شنیدم که میفرمود: در سال یکصد و بیست و هشت، ملحدانی آشکار میشوند؛ چرا که در مصحف فاطمه3 چنین خواندهام.
البته امام در ادامه توضیح دادهاند: در این مصحف، احکام حلال و حرام وجود ندارد. و همچنین با این که حجم آن سه برابر قرآن است، حتی یک کلمه از قرآن هم در آن نیست.
آری، فاطمه دارای چنین دانش بیکرانی است و از همه رخدادهای اینده جهان آگاه است؛ چیزی که در این حد، برای بسیاری از پیامبران الهی نیز فراهم نشده است. مصحف فاطمه، از منابع ارزشمند علم امامان به شمار میرود.

از نظر احکام فقهی، سیره و سخن حضرت فاطمه زهرا3 به چند بخش قابل تقسیم است:

الف) احکام فقهی در مورد حضرت فاطمه زهرا، مانند حرام بودن لمس نام حضرت بدون وضو.
ب) احکام و آدابی که به ایشان نسبت داده شده و او را پآیه گذار آنها میدانند، مانند استحباب تسبیحات حضرت فاطمه زهرا در تعقیبات نماز و وقت خواب، تشییع جنازه در تابوت و زیارت قبور در روزهای دوشنبه و پنجشنبه.
ج) مواردی که میتواند در فقه مورد استناد قرار گیرد و طرح شود، مانند جواز سخنرانی زنان در مجامع عمومی در هنگام ضرورت، لزوم احراز رضآیت دختر در هنگام ازدواج و لزوم دفاع زنان از مقام ولآیت تا سر حدّ شهادت.
د) مواردی که به عنوان سنتهای اجتماعی از سیره آن حضرت برآمده است، مانند ساختن و استفاده از تسبیح، «مَهر السنتة» در مهریه زنان در هنگام ازدواج و جهیزیه دادن به دختران.
ه) فلسفه احکام و شناخت حکمت احکام اسلامی، مانند فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و قصاص.
با مراجعه به منابع و مدارک تاریخی، بانوان ذیل را از آن حضرت نقل حدیث و روآیت کردهاند:
حضرت زینب کبری، دختر حضرت فاطمه زهرا.
امّ کلثوم، دختر حضرت فاطمه زهرا.
امّ سلمه (هند)، دختر ابی امیه و همسر رسول خدا.
اسماء بنت عُمَیس.
سلمی آزاد شده حضرت رسول اکرم.
فضّه نوبیه.
زینب، دختر ابی رافع.

خانواده

مرد، زن و فرزندان، ستونهای خیمه خانواده را تشکیل میدهند. خانواده، نخستین آموزشگاه رفتارهای فردی، اجتماعی و ... است؛ سرزمینی که نهال شخصیت فرزندان یا میبالد و قد برمیکشد و میوهای گوارا در عرصه اجتماع میدهد، یا آفت میزند پیش از قد برافراشتن، قامت خم میکند و خزانزده در پاییز ناکامی دفن میشود.
با توجه به اهمیت خانواده نزد خردمندان – حتی بیدینان- و تزلزل این آشیانه مهرورزی بر شاخسار زندگی در روزگار ما، در این موضوع در سه بخش همسرداری، فرزند پروری و مدیریت خانه از سوی بانو درنگ بیشتری خواهیم داشت:

الف. همسر

هنگامی که پدرش از او پرسید: علی چگونه فردی است؟ گفت: «بهترین همسر» است.
هرگز همسرش را عصبانی نکرد.
هرگز از فرمان همسرش سرپیچی نکرد.
پس از یورش زورگویان به خانه و بردن علی(ع) برای بیعت اجباری، فاطمه نیز به سوی مسجد آمد. امام(ع) به سلمان فرمود: به فاطمه بگو برگردد. هنگامی که سلمان پیغام را رسانید، بانو فرمود:
اینک، برمیگردم و شکیبایی میورزم و گوش [به فرمانش] میدهم و پیروی میکنم.
خود در سخنانی با پدرش فرمود: تا زندهام مطیع علی خواهم بود.
هنگامی که خلیفه اول و دوم برای گرفتن رضآیت ایشان، امام علی را واسطه قرار دادند، حضرت نزد فاطمه آمد و فرمود: «ای آزاده! آن دو نفر دم در ایستادهاند و میخواهند به شما سلامی بدهند. نظرتان چیست؟
بانو فرمود: خانه، خانه توست و این زنِ آزاده، هسمر توست! هر چه نظر شماست، انجام دهید.
خشم زهرا به گفته بزرگان اهل سنت و شیعه خشم خداست. کسانی که اوج خشم آن بانو را از آن دو یافتهاند و میدانند که درگیری آنان با فاطمه در چه حدی بوده است، در برابر این برخورد فروتنانه زهرا با امام علی به زانو درمیایند و حیران میشوند.
هرگاه علی به وی مینگریست، اندوهش بر طرف میشد.
هیچ گاه از شوهر چیزی نخواست؛ چرا که میدانست همسرش کسی است که به خوبی به وظیفه خود آشناست و آن را انجام میدهد.
در جاده پیروی از خداوند، همدوش همسر بود.
در نُه سال زندگی مشترک، هرگز به همسرش دروغ نگفت.
به هیچ نوعی هرگز به همسرش خیانت نکرد.
همسرش را بر خود و فرزندانش مقدم میداشت.
حتی برای ناگواریهایی که پس از شهادتش بر همسرش فرو میریخت، میگریست.
در اندیشه اینده شوهرش بود و در نخستین سفارشش از وی میخواست پس از شهادت او ازدواج کند و در تحلیلی میفرمود: مردان را چارهای جز ازدواج نیست.
در خوشیها و غمها و فرازها و فرودهای زندگی، همپای همسرش بود.
هنگام گفت و گو با شوهرش اوج ادب و احترام را رعآیت میکندو زمانی که ناگزیر است سوگندی یاد کند چنین میگوید: قسم به کسی که حق تو را [بر من و مردمان] بزرگ و عظیم شمرد... .
با آگاهی از شرایط دشوار مسلمانان در ابعاد نظامی و اقتصادی و تلاش بیکوتاهی همسرش برای تأمین هزینههای زندگی – که گاه ناگزیر میشد برای یک یهودی کار کند- از وضعیت معیشتی خود هرگز شکوه نکرد.
با حضورش در خانه، پروانههای صمیمیت و مهربانی به پرواز در میآمدند که اگر علی میآمد و او نبود، غمی سنگین بر سینه امام سآیه میافکند.
وجودش نه تنها تنشزا نبود، که مآیه آرامش بود.
بسیاری از نیکیها و ارزشهای علی از طریق او روآیت شد. (خوبیهای همسرش را بیان میکرد.)
آن قدر به همسرش مهر میوزید که او را به خاطر همین «حانیه» نامیدند.
چنان بزرگ بود و بزرگوار که شویش به او افتخار میکرد.
ستون خیمه زندگی علی بود که وقتی کوچید امام فرمود: این [یکی از دو] ستونی بود که پیامبر فرموده بود.
چنان به شوهرش عشق میورزید که به او میگفت: جانم فدآیت باد!
زمانی که علی را زورمندانه تا مسجد کشان کشان بردند، زهرا در پی او تا مسجد آمد و سوگند یاد کرد: «قسم به یزدان از درِ مسجد کنار نمیروم تا پسر عمویم را با چشمان خودم سالم ببینم.»
امام صادق(ع) از زبان سلمان فارسی روآیت میکند: فاطمه کنار قبر رسول خدا9 آمد و فرمود: پسر عمویم را رها کنید؛ قسم به کسی که محمد را به راستی به پیامبری برانگیخت، اگر رهایش نکنید، موهایم را [در جمع بانوان] پریشان میکنم، پیراهن فرستاده خدا را بر سرم میگذارم و به آستانه الهی مویه [و شما را نفرین] خواهم کرد... .
سلمان میگوید: سوگند به خداوند دیدم دیوارهای مسجد [پیامبر] چنان از بنیان برکنده شدند که آدمی میتوانست از زیر آن رد شود! پس نزدیکش رفتم و گفتم: سرورم! خداوند پدرت را به مهربانی برانگیخت، پس شما انتقامگیر نباش [گرچه این مردمان سستپیمان سزاوار آن هستند]. دیوارها چنان در جای خود قرار گرفتند که غبارهای بنیان آنها پراکنده گشتند و در بینیهای ما وارد شدند.
درباره عدم سازگاری برخی از اصحاب با همسر معصومش میفرمود:
وای بر آنان... چرا از اباالحسن انتقام میگیرند؟ سوگند به پروردگار! به خاطر سوزش شمشیرش [در نبردهای جاهلیت] و بی اعتناییاش به مرگ و پایداریاش از او انتقام میگیرند؛ آنها میبینند که وی چگونه بر آنان میتازد و با دشمنان خدا نمیساطد و کیفرشان میدهد.
در همان شب نخست زندگی مشترک، با سرودن شعری به ستایش از همسرش پرداخت:
افتخار و شکوهی والا، از آنِ ما شد.
و ما در میان فرزندان «عدنان» سرفراز شدیم
تو به بزرگی و برتری رسیدی و از همه آفریدگان فرازتر شدی
و جنیان و انسانها، از شکوهِ تو باز ماندند
منظورم «علی» است؛ بهترین کسی که گام بر خاک نهاده است

بزرگوار و نیکوکار

والاییهای اخلاقی و بزرگی از آنِ اوست
تا آن گاه که مرغان بر شاخساران به ترنم مشغولاند.
او با هدف بر هم نخوردن فضای عادی زندگی همسرش [و فرزندانش]، شکستگی دنده، فرو رفتن میخ به سینه و سیاهی بدن از ضربه را تا زمانی که زنده بود، از همسرش پنهان داشت.
آن چه تاکنون خواندهاید، موضع زهرا بود در برابر همسر- که سراسر مهربانی بود و فروتنی و از خودگذشتگی- اما این سکه، روی دیگری هم دارد. و این همه فداکاری، آشنا و عامل به وظایف خویش. بنابراین، برای انصاف ورزی و پیشگیری از هر گونه «یک طرفه قاضی رفتن» که «راضی برگشتن» را در پی دارد، نگاهی داریم به آن روی دیگر سکه؛ زهرا در چشم علی(ع):
[جز رسول خدا9] امام کسی را در این کره خاکی بیش از فاطمه دوست نمیداشت.
در نامهای خطاب به معاویه، به همسرش افتخار میکند و مینویسد:
«از شما، همسر ابو جهل است و از ما [فاطمه] بهترین بانوی بانوان جهان.»
امام راستگو و بیگزافهگو در خطابی به او میگوید: پدر و مادرم فدآیت باد!
آن جا که ایشان به امام فرموده بود: پسر عمو! در سالهای زندگی مشترک نه دروغی به تو گفتم؛ نه خیانتی کردم و نه از فرمانت سرپیچی کردم، امام پاسخ دادند: پناه بر خدا! تو خداشناستر، نیکوکارتر، پارساتر ، بزرگوارتر و خداترستر از آن هستی که تو را به خاطر مخالفت با خودم ملامتت کنم.
هنگامی که حضرت در مسجد بود و به وی خبر ارتحال بانو را دادند، از شدت فاجعه بیهوش شد.
چون از امام خواسته بود: «مرا بعد از مرگ فراموش نکن و به دیدنم بیا»، حضرت هر روز بر سر قبرش میرفت.
امام سخنان دیگری هم در هجران ایشان دارد که در پایان کتاب با عنوان «سوگ سرود» خواهیم آورد و تنها به این جمله از حضرت در سوگ همسرش بسنده میکنیم که: «[زهرا برای من] دوستی بود که هیچ دوستی جای او را نگرفت.»
این مقاله بخشی از پژوهشی است که برای آن، حدود پانصد منبع دیده شد که تنها نام برخی از آنها آورده میشود:
اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب و الفضائل، محمد بن عبدالله الأکسراوی القلشقندی الشافعی، تحقیق محمد کاظم الموسوی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1427 ق-2006 م، طهران.
الاحاد و المثانی، ابن ابی عاصم (الضحاک)، وفات: 287ق، تحقیق: باسم فیصل احمد الجوابرة، 1411 ق، دار الدرایة للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1411 ق، مسعودیة، ریاض.
الاحتجاج، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، وفات: 548 ق، تحقیق و تعلیق: سید محمد باقر الخراسان، دارالنعمان للطباعة و النشر، 1386 ق، نجف اشرف.
الادب المفرد، امام محمد بن اسماعیل بخاری، وفات: 256 ق، مؤسسه الکتب الثافیة، 406 ق، بیروت، لبنان.
الاربعین (محمد طاهر قمی شیرازی) فی امامة الائمة الطاهرین، محمد طاهر بن محمد حسین شیرازی نجفی قمی، وفات: 1098 ق، تحقیق: سید محمد رجائی، محقق، الطبعة الاولی، 1418 ق، قم.
الارشاد (مفید)، ابی عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، وفات: 413 ق، تحقیق: مؤسسه آل البیت: لتحقیق التراث، دار المفید للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الثانیة، 414ق، بیروت، لبنان.
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابو عمر یوسف احمد بن عبدالله احمد بن محمد احمد بن عبدالبر النمری معروف به ابن عبدالبر، وفات: 463 ق، تحقیق: علی محمد البجاوی، دارالجیل، الطبعة الاولی، 1412 ق، بیروت لبنان.
اسد الغابة فی معرفة الصاحبة، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد الشیبانی معروف بابن الاثیر، وفات: 630 ق، دارالکتب العربی، بیروت، لبنان.
الاسرار الفاطمیة3، محمد فاضل المسعودی، مؤسسة الانوار، الطبعة الثالثة، 1423 ق- 2002 م، قم.
الاسرار الفاطمیة3، شیخ محمد فاضل المسعودی، مؤسسه زائر، حرم مقدس فاطمه معصومه3، الطبعة الثانیة، 1420 ق، قم.
الاصابة فی تمیز الصحابة، امام احمد بن علی بن حجر العسقلانی، وفات: 852 ق، تحقیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود- شیخ علی محمد معوض، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1415 ق، بیروت، لبنان.
اعلام الوری، ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، وفات: 548 ق، تحقیق: مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الاولی، 1417 ق، قم.
اعیان الشیعة، سید محسن الامین، وفات: 1317 ق، تحقیق: حسن الامین، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان.
افحام الاعداء و الخصوم، سید ناصر حسین الموسوی الهندی، معاصر، تقدیم: محمد هادی الأمینی، مکتبة نینوی الحدیثة، طهران.
اقبال الاعمال، سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، وفات: 664 ق، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الاولی، 414 ق.
الامالی(صدوق)، ابی جعفر محمد بن علی الحسین ابن موسی بن بابویه القمی، وفات: 381 ق، قسم الدراسات الاسلامیة، مؤسسة البعثة، قم، مرکز الطباعة و النشر فی مؤسسه البعثة، الطبعة الاولی، 1417 ق، قم.
الامالی(طوسی)، ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، وفات: 460ق، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة، مؤسسة البعثة، دار الثقافة للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1414 ق، قم.
الامالی (مفید)، ابی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، وفات: 413 ق، تحقیق: حسین استاد ولی- علی اکبر الغفاری، دارالمفید للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الثانیة، 1414 ق، بیروت، لبنان.

پدیدآورنده: سیده رقیه موسوی
پیام زن :: اردیبهشت 1389 - شماره 218

یک بسیجی بازدید : 53 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

 پیامبر خدا- صلی الله علیه وآله- پس از سیزده سال سخت كوشی، تلاش در راه ابلاغ رسالت و تحمّل دشواری ها، شكنجه ها و آزارها به مدینه هجرت كرد و حكومت اسلامی را بنیاد نهاد.
حضرت علی - علیه السلام- از آغازین روزهای رسالت پیامبر - صلی الله علیه وآله- همگام و همراه پیامبر خدا بود و در سال اوّل هجرت، بیست و چهار سال داشت. او باید ازدواج می كرد و زندگانی مشترك را آغاز می كرد.
فاطمه - علیها السلام- نُه ساله است.[1] او دختر پیامبر خداست و در جایگاهی بلند از فضایل انسانی و ویژگی های والای ملكوتی، كه پیامبر خدا بارها او را ستوده و «پاره قلب» خود نامیده است.
موقعیت پیامبر - صلی الله علیه وآله- در جایگاه زعامت امّت از یك سوی، و شخصیت والای فاطمه - علیها السلام- از سوی دیگر، زمینه ای بود تا كسانِ بسیاری - بویژه آنان كه از این گونه پیوندها بیشتر در فكر رقم زدن آینده خود هستند، - به خواستگاری بروند. پیامبر - صلی الله علیه وآله- یكسر جواب رد می داد و گاه، تصریح می كرد كه منتظر «قضای الهی» است. [2]
برخی از دوستان حضرت علی- علیه السلام- و صحابیان پیامبر خدا به وی پیشنهاد كردند كه به خواستگاری فاطمه - علیها السلام- برود.
حضرت علی - علیه السلام- قلبی دارد سرشار از ایمان و سینه ای آكنده از عشق؛ امّا دستانی تهی و پیراسته از درهم و دینار. حضرت علی - علیه السلام- به خانه پیامبر خدا رفت، شكوه و عظمت پیامبر خدا او را از سخن گفتن باز داشت. با چشمانی آمیخته با آزرم، نگاهی به پیامبر - صلی الله علیه وآله- داشت و نگاهی دیگر به زمین.
پیامبر - صلی الله علیه وآله- با تمهیداتی حضرت علی - علیه السلام- را به سخن گفتن وا داشت، و چون علی - علیه السلام- سخن گفت، فرمود: «چیزی در زندگی داری؟». جواب، معلوم بود؛ امّا مگر فاطمه - علیها السلام- را همسانی جز حضرت علی - علیه السلام- و همسری لایق جز او بود؟!
ازدواج (و به تعبیر پیامبر خدا: امر الهی) تحقّق یافت[3] و آن دو بزرگوار، زندگانی مشترك را در اوّلین سال هجرت،[4] با مهریه ای بسیار اندك[5] و مراسمی بس ساده[6] و جهیزیه ای ساده تر[7] آغاز كردند و بدین سان، شكوهمندترین خانه و نقش آفرین ترین زندگانی مشترك در تاریخ اسلام، رقم خورد.
در كنار خانه پیامبر - صلی الله علیه وآله-، خانه ای خُرد - كه به راستی از همه تاریخ بزرگ تر، و غبطه آفرین عرشیان و زمینیان بود - ، بر پا شد. این خانه، سرچشمه فضیلت ها، مكرمت ها، عشق، ایمان، ایثار، جهاد، ساده زیستی،... بود و به راستی خانه ای بود كه سر بر عرش می سایید.
حضرت علی - علیه السلام- - این پارسای شب و زمزمه گر خلوت های آن - ، شیر بیشه نبرد بود و هنوز زخم های نشسته بر پیكرش التیام نیافته، در جنگی دیگر حاضر بود و رزم آورترین و بزرگ ترین هماوردجوی میدان.
و فاطمه - علیها السلام-، آرام و پرشكیب، بار زندگی را بر دوش داشت، با كم ترین امكانات می ساخت، زخم های همسر و پدر را می شست[8] و افزون بر همسری حضرت علی - علیه السلام- ، به تعبیر لطیف پیامبر خدا، «برای پدر، مادری می كرد». [9]
اوّلین ثمر این پیوند الهی به سال سوم هجری دیده به جهان گشود كه حسن - علیه السلام- نام گرفت. [10] و دومین آن، حسین - علیه السلام- بود كه در سال چهارم به دنیا آمد. [11] زینب و امّ كلثوم - علیهما السلام- پس از برادرها پای به دنیا گذاردند و آخرین آنها، محسن، سقط گردید و شهد شهادت نوشید. [12]
- سنن النسائی به نقل از بریده - : ابوبكر و عمر، از فاطمه - علیها السلام- خواستگاری كردند؛ امّا پیامبر خدا فرمود: «او كوچك است». سپس علی - علیه السلام- از او خواستگاری كرد و پیامبر خدا او را به ازدواجش درآورد. [13]
- الطبقات الكبری به نقل از علباء بن احمر یشكری - : ابوبكر، فاطمه - علیها السلام- را از پیامبر - صلی الله علیه وآله- خواستگاری كرد؛ امّا پیامبر خدا فرمود: «ای ابوبكر! منتظر تقدیر الهی هستم».
ابوبكر، این را برای عمر باز گفت. پس عمر بدو گفت: ای ابوبكر! تو را رد كرده است. سپس ابوبكر به عمر گفت: تو فاطمه را از پیامبر خدا خواستگاری كن. پس خواستگاری كرد. پیامبر - صلی الله علیه وآله- به او همانی را گفت كه به ابوبكر گفته بود: «منتظر تقدیر الهی هستم». [14]
- الطبقات الكبری به نقل از عطا - : علی - علیه السلام- ، از فاطمه - علیها السلام- خواستگاری كرد. پس پیامبر خدا به فاطمه - علیها السلام- فرمود: «علی تو را یاد می كند!». فاطمه - علیها السلام - ساكت ماند. پس پیامبر خدا او را به ازدواج علی - علیه السلام- درآورد. [15]
- پیامبر خدا - صلی الله علیه وآله- : خداوند به من فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم. [16]
- پیامبر خدا - صلی الله علیه وآله- : من هم انسانی مانند شما هستم، از شما زن می گیرم و به شما زن می دهم، مگر فاطمه را كه ازدواجش از آسمان نازل شده است. [17]
- پیامبر خدا - صلی الله علیه وآله- خطاب به فاطمه - علیها السلام- : به خدا سوگند، در این كه تو را به ازدواج بهترینِ خاندانم درآورم، كوتاهی نكردم! [18]
- پیامبر خدا - صلی الله علیه وآله- خطاب به فاطمه - علیها السلام- : آگاه باش كه برای این كه تو را به ازدواج بهترینِ خاندانم درآورم، از هیچ كوششی فروگذار نكردم! [19]
- پیامبر خدا - صلی الله علیه وآله- خطاب به فاطمه - علیها السلام- : به جان و دل كوشیدم و برایت بهترینِ خاندانم را یافتم. [20]
- امام صادق - علیه السلام- : اگر نبود كه خداوند - تبارك و تعالی - علی - علیه السلام- را برای فاطمه - علیها السلام- آفریده بود، برایش هیچ همسری بر روی زمین نبود، از آدم تا كنون. [21]
- امام علی - علیه السلام- : پیامبر خدا به من فرمود: «ای علی! مردانی از قریش در امر فاطمه بر من خرده گرفتند و گفتند: ما او را از تو خواستگاری كردیم و ندادی؛ ولی او را به ازدواج علی درآوردی. و من به ایشان گفتم: به خدا سوگند، شوهردادن و ندادنش به دست من نبود؛ بلكه خدای متعال، او را از شما باز داشت و به ازدواج علی درآورد. جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: ای محمّد! خداوندِ با جلال و شكوه می گوید: اگر علی را نیافریده بودم، برای دخترت فاطمه، همسری بر روی زمین نبود، از آدم تا كنون». [22]
- امام علی - علیه السلام- : چون فاطمه - علیها السلام- بالغ شد، بزرگان قریش كه اهل فضل و سابقه در اسلام و دارای شرافت و ثروت بودند، او را خواستگاری كردند؛ ولی هر مردی از قریش كه خواستگاری می كرد، پیامبر خدا از او روی بر می تافت، به گونه ای كه برخی از آنان، در پیش خود گمان می بردند كه پیامبر خدا از ایشان ناراحت شده و یا وحی آسمانی درباره ایشان بر پیامبر - صلی الله علیه وآله- نازل شده است. [23]
- السنن الكبری - به نقل از مجاهد، از امام علی - علیه السلام- : از فاطمه - علیها السلام- دختر پیامبر - صلی الله علیه وآله-، خواستگاری شده بود. زنی از بستگانم به من گفت: آیا می دانی كه فاطمه - علیها السلام- خواستگاری شده است؟ گفتم: نه - یا آری - . گفت: تو هم او را خواستگاری كن. گفتم: آیا من چیزی دارم كه با آن به خواستگاری بروم؟ پس به خدا سوگند، هماره مرا امید داد تا این كه به حضور پیامبر - صلی الله علیه وآله- رسیدم و چون او را بزرگ و گرامی می داشتیم، هنگام نشستن در پیش روی ایشان، زبانم بند آمد و نتوانستم چیزی بگویم.
پیامبر - صلی الله علیه وآله- فرمود: «آیا حاجتی داری؟». پس ساكت ماندم. آن را سه بار تكرار كرد و فرمود: «شاید به خواستگاری فاطمه آمده ای؟». گفتم: آری، ای پیامبرخدا. فرمود: «آیا چیزی داری كه مهرش كنی؟». گفتم: نه به خدا، ای پیامبر خدا. فرمود: «پس زرهی را كه بدان مسلّحت كرده بودم، چه كردی؟». گفتم: به خدا سوگند، آن، زرهی ساخته عشیره حُطَم است و بیش از چهار صد درهم نمی ارزد. فرمود: «برو كه او را به ازدواجت درآوردم و همان زره را به عنوان مهر برایش بفرست». [24]
الأمالی - به نقل از ضحاك بن مزاحم - : شنیدم علی بن ابی طالب - علیه السلام- می گوید كه ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: چرا نزد پیامبر خدا نمی روی تا فاطمه - علیها السلام- را خواستگاری كنی. پس نزد پیامبر خدا رفتم. چون مرا دید، خندید. سپس فرمود: «ای ابوالحسن! به چه كار آمده ای و حاجتت چیست؟».
علی - علیه السلام- (در ادامه) گفت: خویشاوندی و سابقه ام در اسلام و یاری كردن او و جهادم را ذكر كردم. پس فرمود: «ای علی! راست گفتی و برتر از چیزهایی هستی كه می گویی». پس گفتم: ای پیامبرخدا! فاطمه را به ازدواج من در می آوری؟ فرمود: «ای علی! مردانی او را پیش از تو خواستگاری كردند و به فاطمه - علیها السلام- گفتم؛ ولی در چهره اش كراهت دیدم؛ امّا منتظر باش تا به سویت باز گردم».
پس پیامبر خدا بر فاطمه - علیها السلام- وارد شد. فاطمه - علیها السلام- از جا برخاست و ردای پدر را گرفت و كفش هایش را درآورد و آبْ دست برایش آورد و دست و پای او را شُست و سپس نشست.
پس پیامبر خدا به او فرمود: «ای فاطمه!». پاسخ داد: بلی، چه می خواهی، ای پیامبر خدا؟ فرمود : «علی بن ابی طالب، كسی است كه خویشاوندی و فضیلت و اسلامش را می شناسی و من از خدا خواسته ام كه تو را به ازدواج بهترینِ آفریدگانش و محبوب ترینِ آنان در نزدش درآورد و علی از تو خواستگاری كرده است. چه نظری داری؟».
فاطمه - علیها السلام- ساكت ماند و صورتش را برنگردانْد و پیامبر خدا كراهتی در چهره اش ندید. پس برخاست، در حالی كه می گفت: «اللَّه اكبر! سكوت او نشانه رضایت اوست». پس جبرئیل نزدش آمد و گفت: ای محمّد! او را به ازدواج علی بن ابی طالب - علیه السلام- درآور كه خداوند، او را برای وی و وی را برای او پسندیده است. [25]
- الكافی به نقل از سعید بن مسیّب - : به علی بن حسین - علیه السلام- گفتم: چه هنگام پیامبر خدا، فاطمه - علیها السلام- را به ازدواج علی - علیه السلام- درآورد؟ فرمود: «در مدینه، یك سال پس از هجرت، و فاطمه - علیها السلام- در آن زمان، نُه ساله بود». [26]
- تاریخ الیعقوبی در ذكر ازدواج فاطمه - علیها السلام- : پیامبر خدا دو ماه پس از ورودش فاطمه - علیها السلام- را به ازدواج علی - علیه السلام- درآورد، در حالی كه گروهی از مهاجران، او را از پیامبر خدا خواستگاری كرده بودند. پس چون پیامبر - صلی الله علیه وآله- او را به ازدواج علی - علیه السلام- درآورد، خرده گیری كردند. پیامبر خدا فرمود: «من او را به ازدواج علی در نیاوردم، بلكه خداوند درآورد». [27]
- الأمالی: روایت شده كه امیر مؤمنان، فاطمه - علیها السلام- را شانزده روز پس از وفات خواهرش رقیّه، همسر عثمان، به خانه بُرد و این، پس از بازگشت از جنگ بدر و سپری شدن چند روز از ماه شوّال بود.
و روایت شده است كه او را سه شنبه، شش روز از ذی حجّه سپری شده، به خانه برد و خداوند متعال، داناتر است. [28]
- المعجم الأوسط به نقل از جابر بن عبداللَّه - : ما در مراسم عروسی علی بن ابی طالب - علیه السلام- و فاطمه - علیها السلام- دختر پیامبر خدا حاضر شدیم. پس بهترین «حیس» [29] را در آن عروسی خوردیم و پیامبر خدا، روغن و خرما برایمان آماده ساخت و ما خوردیم و تشك آن دو در شب عروسی، پوست قوچ بود. [30]
- الطبقات الكبری به نقل از اسماء بنت عُمَیس، خطاب به اُمّ جعفر - : جهاز جدّه ات فاطمه - علیها السلام- برای جدّت علی - علیه السلام- آماده شد و درون رختخواب و پشتی هایشان، جز لیف خرما نبود.
علی - علیه السلام- در عروسی فاطمه - علیها السلام- ولیمه ای داد كه در آن زمان، ولیمه ای برتر از آن نبود. زرهش را نزد یك یهودی در برابر مقداری جو به رهن گذاشت. [31]
- سنن ابن ماجه - به نقل از عایشه و امّ سلمه - : پیامبر خدا به ما فرمان داد كه جهاز فاطمه - علیها السلام- را آماده كنیم تا او را به خانه علی - علیه السلام- بفرستیم. پس به سراغ خانه رفتیم و كف اتاق را با خاك نرم اطراف مَسیل، فرش كردیم. سپس دو بالش را از لیف (خرما) كه با دست، آن را زده و حلّاجی كرده بودیم، پر كردیم.
سپس پیامبر خدا به ما خرما و كشمش خورانْد و آب گوارا نوشاند و چوبی را در گوشه اتاق نصب كردیم تا بر آن، لباس آویزان كنند و مشك آب بیاویزند. پس بهتر از عروسی فاطمه - علیها السلام- عروسی ای ندیدیم [32]. [33]
- امام علی - علیه السلام- : چون خواستم فاطمه - علیها السلام- را به خانه بیاورم، پیامبر خدا، ظرف زرّینی [34] به من داد و فرمود: «با (پول) این ظرف، خوراكی برای ولیمه عروسی ات بخر».
پس به سوی محافل انصار به راه افتادم و به نزد محمد بن مسلمه در جایگاه خشك كردن خرماهایش رفتم. از كارش فارغ شده بود. به او گفتم: در برابر این ظرف، خوراكی به من بفروش. پس طعامی به من داد و من برداشتم. آن گاه گفت: تو كیستی؟ گفتم: علی بن ابی طالب.
گفت: پسرعموی پیامبر خدا؟ گفتم: آری. گفت: و با این خوراك چه می كنی؟ گفتم: عروسی می كنم. گفت: با چه كسی؟ گفتم: دختر پیامبر خدا. گفت: پس این خوراك و این ظرف زرّین را بگیر و برای تو باشد.
پس آن را گرفتم و بازگشتم و همسرم را پیش خود آوردم.
و خانه فاطمه - علیها السلام-، از آنِ حارثه بن نعمان بود. فاطمه - علیها السلام- از پیامبر - صلی الله علیه وآله- خواست كه جایش را تغییر دهد؛ امّا پیامبر خدا به او فرمود: «آن قدر حارثه به خاطر ما تغییر مكان داده است كه من از او شرم می كنم». چون حارثه این را شنید، از آن خانه نقل
مكان كرد و فاطمه - علیها السلام- را در آن جای داد. [35]
- المصنّف به نقل از ابن عبّاس - : (پیامبر - صلی الله علیه وآله-) بلال را فرا خواند و فرمود: «ای بلال! من دخترم را به ازدواج پسرعمویم درآورده ام و دوست می دارم كه غذا دادن هنگام ازدواج، از سنّت های امّتم شود. پس به پیش گلّه برو و گوسفندی و چهار یا پنج مُد [36] بگیر و كاسه ای برایم بگذار تا شاید مهاجران و انصار را بر آن گِرد آورم و هرگاه از كارت فارغ شدی، مرا آگاه كن».
پس بلال رفت و فرمان را اجرا كرد و كاسه را نزد پیامبر خدا آورد و در جلوی حضرت نهاد. پیامبر خدا از سرِ كاسه برداشت و فرمود: «مردم را دسته دسته وارد كن و هیچ دسته ای دوباره باز نگردد». پس مردم وارد می شدند و هرگاه دسته ای غذایش را تمام می كرد، دسته ای دیگر وارد می شد تا آن كه همه فارغ شدند.
سپس پیامبر - صلی الله علیه وآله- به سوی آنچه باقی مانده بود، توجه كرد و آب دهان مبارك خود را در آن ریخت و غذا بركت كرد و فرمود: «ای بلال! آن را برای مادرانت (همسران پیامبر خدا) ببر و به آنان بگو: بخورید و به كسانی هم كه بر شما وارد می شوند، بخورانید». [37]
- كتاب من لایحضره الفقیه به نقل از جابر بن عبد اللَّه انصاری، در ذكر ازدواج فاطمه - علیها السلام- : چون شب زفاف شد، اسب خاكستری رنگ پیامبر - صلی الله علیه وآله- را برایش آوردند و بر رویش روپوشی از مخمل انداخته شد. پیامبر - صلی الله علیه وآله- به فاطمه - علیها السلام- فرمود: «سوار شو» و به سلمان فرمان داد كه زمام آن را بكشد و پیامبر - صلی الله علیه وآله-، خود از پی، آن را می راند.
در همین حال كه در میان راه بودند، پیامبر - صلی الله علیه وآله- صدای فرود آمدن چیزی را شنید، كه جبرئیل بود با هفتاد هزار فرشته، و میكائیل به همراه هفتاد هزار فرشته. پس پیامبر - صلی الله علیه وآله- فرمود: «چه چیزْ شما را به زمین فرود آورده است؟». گفتند: آمده ایم تا فاطمه - علیها السلام- را به خانه همسرش ببریم. و جبرئیل، تكبیر گفت و میكائیل، تكبیر گفت و فرشتگان، تكبیر گفتند و محمّد - صلی الله علیه وآله- تكبیر گفت. پس، از همان شب، تكبیر گفتن در عروسی ها رسم شد. [38]
- امام علی - علیه السلام- در ذكر ازدواجش با فاطمه زهرا - علیها السلام- : سپس پیامبر خدا مرا صدا كرد: «ای علی!». گفتم: بلی، ای پیامبر خدا. فرمود: «به خانه ات وارد شو و با همسرت لطیف و سازگار باش كه فاطمه، پاره تن من است. هرچه او را رنج دهد، مرا رنج می دهد، و هرچه او را شادمان كند، مرا شادمان می كند. شما را به خداوند می سپارم و خدا را به جای خود، بر شما می گمارم». [39]

پی نوشتها :

[1] . الكافی: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات: 130. نیز، ر. ك : إعلام الوری : 1/290.
[2] . الطبقات الكبری: 8/19، أنساب الأشراف: 2/30.
[3] . المعجم الكبیر : 10/ 156 / 10305، تاریخ دمشق : 42/ 125 / 8494.
[4] . الطبقات الكبری: 8/22، تاریخ الیعقوبی: 2/41، ر. ك: الكافی: 8/340/536، الأمالی، طوسی: 43/47. از منابع تاریخی استفاده می شود كه میان عقد و زفاف علی علیه السلام بافاطمه علیها السلام مدتی فاصله شده و عقد، اندكی پس از رسیدن به مدینه منوره و زفاف، پس از جنگ بدر بوده است و توجه به این نكته می تواند تعارض میان روایت های موجود را حل نماید.
[5] . مسند ابن حنبل: 1/174/603، السنن الكبری: 7/383/1435214350.
[6] . الطبقات الكبری: 8 / 23، الأمالی، طوسی: 43 / 47، بشاره المصطفی: 267.
[7] . سنن النسائی: 6 / 135، مسند ابن حنبل: 1 / 183 / 643، المستدرك علی الصحیحین: 2 / 202 / 2755، الأمالی، طوسی: 40 / 45.
[8] . الإرشاد: 1 / 89، إعلام الوری: 1 / 378، المغازی: 1 / 249.
[9] . شاید بدین جهت، یكی از كنیه های ایشان، «اُمّ أبیها» است، ر. ك : مقاتل الطالبیّین: 57، مناقب آل أبی طالب: 3 / 357، الاستیعاب: 4 / 452 / 3491، تهذیب الكمال: 35 / 247 / 7899.
[10] . تاریخ الطبری: 2 / 537، تاریخ دمشق: 13 / 167 - 168 و 173، تهذیب التهذیب: 1 / 560 / 1490.
[11] . مروج الذهب: 2/ 295، تاریخ دمشق: 14/ 115 و 121.
[12] . معانی الأخبار: 206، الاحتجاج: 1/ 212 / 38، الاختصاص: 185.
[13] . سنن النسائی: 6/62، المستدرك علی الصحیحین: 2/181/2705.
[14] . الطبقات الكبری: 8/19، أنساب الأشراف: 2/30.
[15] . الطبقات الكبری: 8/20، ذخائر العقبی: 69، كشف الغمّه: 1/365.
[16] . المعجم الكبیر: 10/156/10305، ذخائر العقبی: 70.
[17] . الكافی: 5/568/54، كتاب من لا یحضره الفقیه: 3/393/4382.
[18] . خصائص أمیرالمؤمنین: 233/125، الطبقات الكبری: 8/24.
[19] . الطبقات الكبری: 8/24، كنز العمّال: 11/606/32930.
[20] . المعجم الكبیر: 22/412/1022، كفایه الطالب: 306، كنز العمّال: 11/606/32928.
[21] . الكافی: 1/461/10، تهذیب الأحكام: 7/470/1882.
[22] . عیون أخبار الرضا: 1/225/3.
[23] . المناقب: 343/364، كشف الغمّه: 1/353.
[24] . السنن الكبری: 7/383/14351، المناقب: 335/356.
[25] . الأمالی، طوسی: 39/44، بشاره المصطفی: 261.
[26] . الكافی: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات: 130. نیز، ر. ك : كشف الغمّه: 1/364.
[27] . تاریخ الیعقوبی: 2/41.
[28] . الأمالی، طوسی: 43/47، بشاره المصطفی: 267.
[29] . حیس به خرمایی گفته می شود كه با روغن و پنیر تُرش آمیخته و شورانیده شود تا هسته آن بیرون آید و همچون تَرید گردد (فرهنگ لاروس، ذیل واژه «حیس»).
[30] . المعجم الأوسط : 6/290/6441، مجمع الزوائد : 9/336/15215.
[31] . الطبقات الكبری: 8/23، ذخائر العقبی: 74.
[32] . سنن ابن ماجه: 1/616/1911.
[33] . با مراجعه به زندگی نامه راویان این احادیث یعنی اسماء بنت عمیس، اُمّ سلمه و سلمان فارسی، می یابیم كه اسماء در سال اول ودوم هجری در حبشه بوده، ام سلمه هنوز همسر پیامبرصلی الله علیه وآله نشده و سلمان به مدینه نیامده است. از این رو، روایت حضور آنان در مراسم ازدواج حضرت زهراعلیها السلام مورد تردید است.
[34] . به احتمال فراوان، این ظرف، جزو سهم پیامبرصلی الله علیه وآله از غنیمت بوده است. (م)
[35] . الأخبار الموفّقیّات: 375/231.
[36] . هر «مُدّ»، برابر ده سیر، یعنی 750 گرم است.
[37] . المصنّف: 5/487/9782، المعجم الكبیر: 22/411/1022.
[38] . كتاب من لا یحضره الفقیه: 3/401/4402، الأمالی، طوسی: 258/464.
[39] . المناقب: 353/364، كشف الغمّه: 1/363.

محمد محمدي ري شهري - دانشنامه اميرالمؤمنين(ع)، ج1

یک بسیجی بازدید : 68 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

 و در حديثى از امام صادق- عليه‏السلام- آمده است كه: «جز خدا هيچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت ار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حميد» است و اين اسم در محمد- صلى اللَّه عليه و آله- ظهور يافت.
خدا «اعلى» است كه در اميرالمؤمنين على- عليه‏السلام- ظهور يافت.
و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد كه نام حسن و حسين- عليهماالسلام- از آن اسماء مشتق است.
و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پيدا كرد پس وقتى كه آن انوار را آفريد، اينها را در ميثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند.
و خدا فرشتگان را از نور آفريد پس وقتى كه فرشتگان به اين انوار نظر كردند، امر و شأن اينها را بزرگ شمردند و تسبيح را (از آنها) فراگرفتند و اين مطابق با گفته‏ى فرشتگان است كه در قرآن آمده است: به حقيقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبير عالم) صف كشيده‏ايم.
و به راستى ما تسبيح كننده‏ايم، و آن هنگام كه آدم- عليه‏السلام- را آفريد آدم به سوى اين انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض كرد: اى صاحب اختيار من! آنان كيستند؟
خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزيدگان من و خواص من هستند، اينها را از نور عظمت و بزرگى‏ام آفريده‏ام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اينها برگرفتم، پس عرض كرد: اى پروردگارم! به حقى كه تو بر اينها دارى اسمهاى اينها را به من بياموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! اين اسمها نزد تو امانت باشد (كه) سرّ و رازى از راز من است. غير تو نبايد بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض كرد: پروردگارم قبول كردم.
خداوند پس از گرفتن اين پيمان، اسمهاى آنها را به آدم- عليه‏السلام- تعليم داد. و به فرشتگان عرضه كرد، هيچ كدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال كه فرمود: مرا از نامهاى اينها خبر دهيد اگر راست مى‏گوييد، عرض كردند: منزهى تو! براى ما علمى نيست جز آنچه به ما آموخته‏اى.
همانا تو عالم و داراى حكمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى كه اينها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند كه اين مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضيلت و برترى يافته است. سپس امر به سجده‏ى آدم- عليه‏السلام- شدند؛ زيرا كه سجده‏ى ملائكه، فضيلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون كه سجده ملائكه، سزاوار آدم بود» (1)

حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه و اهل‏بيت علت آفرينش هستى

رسول خدا فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از روح خود در او بدميد، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا قبل از آفريدن من، كسى را از خاك خلق كرده‏اى؟ خطاب آمد: نه، نيافريده‏ام. عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مى‏بينم چه كسانى هستند؟
خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى‏آفريدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كرده‏ام (و من خود آنان را نامگذارى كرده‏ام)، اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى‏آفريدم و نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمين را خلق مى‏كردم و نه فرشتگان و انس و جن را.
منم محمود و اين محمد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذره‏ى بسيار كوچكى كينه و دشمنى هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى‏افكنم... يا آدم، اين پنج تن، برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هركس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنان دارد. يا آدم، هر وقت از من حاجتى مى‏خواهى، به آنان توسل كن.
ابوهريره مى‏گويد، پيامبر اكرم در ادامه‏ى سخن فرمود: ما پنج تن كشتى نجاتيم، هركس با ما باشد، نجات يابد، و هركس كه از ما روگردان شود هلاك گردد. پس هركس حاجتى از خدا مى‏خواهد پس به وسيله‏ى ما اهل‏بيت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد».

حقيقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند:

يا أحمَدُ! لَو لاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. (2)
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمين نمى‏آفريدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفريدم و اگر فاطمه نبود شما را نمى‏آفريدم (يعنى شمايان رمز خلقتيد).
و فاطمه حوريّه‏اى بود كه چند صباحى لباس آدميان در بر نمود: (3)

پی نوشتها :

1- تفسير فرات، ص 11، ط نجف.
2- ميرجهانى: (ال) جُنّة العاصمة، ص 148 (به نقل از كشف الآلى صالح بن عبدالوهّاب بن عرندس) (و) مرندى: ملتقى البحرين، ص 14 (و) مستنبط: القطره ج 1: ص 164 (و) قمى: سفينةالبحار، ماده «خلق» (و) نمازى: مستدرك سفينةالبحار، ج 3: ص 334 (حديث قدسى)
شايد در نظر نخست اين روايت احتياج به تأمّل داشته باشد؛ امّا با اندكى دقّت، لطافت تعبير به كار رفته در آن اشكار مى‏گردد.
همچنانكه مى‏دانيد كنيه‏ى حضرت زهرا (عليهاالسّلام) «امّ‏ابيها» است. در سبب مكّنا شدن حضرتش به اين كنيه با مدد از روايتى كه از امام باقر (عليه‏السّلام)نقل شده است- و ما آن را در سطور بالا ذكر نموديم- كه حضرت فرمودند ريشه درخت نبوّت زهراى اطهر است و يا روايتى كه ذهبى در كتاب ميزان الاعتدال (ج 1:ص 234) از رسول خدا نقل مى‏كند كه حضرت مى‏فرمايند: «أنَا شَجَرَةٌ، وَ فاطِمَةُ أصلُها،وَ عَلِىُّ لِقاحهُا، وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ ثَمَرُها» (يعنى من درخت، فاطمه ريشه آن، على لقاح آن، و حسن و حسين ميوه‏ى آن هستند) آشكار مى‏گردد كه خلقت پيامبر، على، حسن و حسين (عليهم‏السّلام) در عالم انوار بسته به خلقت حضرت زهرا (عليهاالسّلام) بوده است. فَافهَم فَإنَّهُ دَقِيقٌ جِدّاً.
3- خطيب بغدادى: تاريخ بغداد، ج 5: ص 86.

یک بسیجی بازدید : 58 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام را تميز و پاكيزه نمودند و قنداقه‏اش را در دامن خديجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان كوچك نوزاد عزيزش نهاد و از شيره‏ى جان سيرش كرد تا به خوبى رشد و نمو نمايد. (1)
خديجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود كه بدون هيچ عذر و بهانه‏اى، نوزاد را از شير مادر كه خدا برايش مهيا ساخته محروم سازد. خديجه خود مى‏دانست يا از پيغمبر شنيده بود كه براى تغذيه و بهداشت اطفال هيچ غذائى بهتر از شير مادر نيست (2)
زيرا شير مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او كاملاً هماهنگى و تناسب دارد، كودك مدت نه ماه در رحم مادر، شريك غذا و هوا و خون او بوده و مستقيما از مادرش ارتزاق مى‏كرده است. و از اين جهت، تركيبات مخصوص شير مادر، با ساختمان ويژه طفل كاملاً تناسب دارد. علاوه بر اين، در شير مادر تقلب راه ندارد و ميكربهاى بيمارى‏زا در آن نيست.
خديجه چون مى‏دانست كه آغوش پر مهر و محبت مادر و شير خوردن كودك از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آينده‏ى نوزاد انجام مى‏دهد و براى سعادت او چه تأثيرات قابل توجهى دارد، ترجيح داد كه فاطمه عزيز را در آغوش گرم خويش پرورش دهد و به وسيله‏ى شير پاك خودش كه از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضيلت و بردبارى و فداكارى و شجاعت سرچشمه مى‏گرفت غذا دهد.
راستى مگر غير از شير پستان خديجه، شير ديگرى مى‏توانست چنين عنصر پاك و كانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و ميوه‏ى پربركت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شيرخوارگى و ايام كودكى زهرا عليهاالسلام در محيط بسيار خطرناك و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح حساس آن كودك تأثيرات شايانى داشته است. زيرا نزد دانشمندان اين مطلب به اثبات رسيده كه محيط نشو و نماى كودك و افكار و احساسات پدر و مادر در روحيات و اثبات شخصيت او كاملاً مؤثر مى‏باشند. (از اين جهت، ناچاريم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه يادآور شويم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق‏العاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پيغمبر را پيش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشكلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناكى مواجه بود. يك تنه مى‏خواست با جهان كفر و بت‏پرستى مبارزه كند. تا چند سال مخفيانه تبليغ مى‏كرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى كند. بعداً از جانب خدا دستور رسيد كه مردم را آشكارا به دين اسلام دعوت كن و از مشركين باك مدار. (3)
پيغمبر اكرم به دستور خدا دعوتش را علنى كرد. آشكارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آيين مقدس اسلام دعوت مى‏نمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد.
وقتى دعوت پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) علنى شد اذيت و آزار دشمنان نيز شدت يافت. رسول خدا را اذيت مى‏كردند. مسلمانان را تحت شكنجه و عذاب قرار مى‏دادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ريگهاى داغ مى‏خوابانيدند و سنگهاى سنگين روى سينه‏شان قرار مى‏دادند و بعضى را مى‏كشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب كشيدند كه بستوه آمده جانشان به لب رسيد. به طوريكه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به كشور ديگرى هجرت نمايند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند. (4)
وقتى كفار بوسيله‏ى اذيت و آزار نتوانستند از پيشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و ديدند مسلمانان اذيت و آزار را تحمل مى‏كنند ولى دست از عقيده‏شان برنمى‏دارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصميم گرفتند كه محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصميم خطرناك آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنى‏هاشم به دره‏اى كه «شعب ابوطالب» ناميده مى‏شد منتقل ساخت.
ابوطالب و ساير بنى‏هاشم در حفظ و حراست رسول خدا كوشش مى‏نمودند. حمزه عموى پيغمبر شبها با شمشير برهنه اطرافش پاس مى‏داد. دشمنان وقتى از كشتن رسول خدا نااميد شدند زندانيان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خريد و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى كه بطور قاچاق برايشان فرستاده مى‏شد زندگى نمودند. بسا اقوات فرياد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در چنين روزگار بحرانى و در چنين محيط خطرناك و وحشت‏آورى به دنيا آمد و رشد و نمود كرد. خديجه‏ى كبرى در چنين اوضاع و شرائطى نوزاد عزيرش را شير مى‏داد. مدتى از ايام شيرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شير خوردن بازگرفته شد. در همان ريگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محيط قحطى غذاخور شد. هنگامى كه سخن گفتن ياد مى‏گرفت فرياد و ناله‏ى اطفال گرسنه «شعب» را مى‏شنيد. در وسط شب كه از خواب بيدار مى‏شد خويشانش را مى‏ديد كه با شمشيرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مى‏دادند.
در حدود سه سال طول كشيد كه فاطمه عليهاالسلام بغير از زندان سوزان شعب چيزى نديد و از دنياى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود كه پيغمبر و بنى‏هاشم از تنگناى شعب نجات يافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جديد و نعمت آزادى و توسعه‏ى در خوراك و پوشاك و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.

پی نوشتها :

1- دلائل الامامة ص 9.
2- قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام ما من لبن رضع به الصبى اعظم بركة من لبن امه- وافى ج 3 ص 207.
3- سوره‏ى حجر آيه‏ى 94.
4- سيره ابن‏هشام ج 1 ص 344. الكامل فى التاريخ ج 2 ص 51.

یک بسیجی بازدید : 53 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

مدارک شهادت حضرت زهرا(س) در کتب اهل سنت مانند ابن قتیبه، ابن شهر آشوب، شهرستانی، ذهبی، عمر رضا کحاله، یعقوبی، بلاذری، ابن ابی الحدید و شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی آمده است که در این مجال مروری بر آنها خواهیم داشت.
ظلم و ستم در حق تنها بازمانده رسول خدا(ص)، حضرت زهرا(س) و شهادت آن بانوی یگانه، حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلمات تاریخ اسلام است. به گونه ای که هیچ فردی را یارای انکار و رد آن نیست، چرا که مورخان و محدثان عامه و خاصه علی رغم فشارها و محدودیتهایی که در طول تاریخ همواره متوجه ایشان بوده است، باز هم به گونه های مختلف و بیان های گوناگون به آن پرداخته اند به طوری که هر انسان محقق و بدون تعصب با مراجعه به مصادرِ متقن و منابعِ دست اول مسلمانان، اعم از شیعه و سنی آن را خواهد یافت.
در این مختصر برآنیم تا با آوردن چند نمونه از تصریحات علما و بزرگان اهل سنت، از هر گونه استبعاد و رد کردن این وقایع تلخ تاریخی، و هرگونه شبه افکنی در میان جوانان جلوگیری کنیم.
ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیب دینوری (معروف به ابن قُتَیبَة) در گذشته سال 276 هجری، در کتاب خود بنام الامامة والسیاسة جلد اول صفحه 12، چاپ سوم، 2 جلد در یک مجلد، تحت عنوان کیفَ کانَت بیعة علی أبی طالب کرَّمَ الله وجهه (علی کرم الله وجهه چگونه بیعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری روایت کرده که گفت: همانا روزی ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها ـ که در خانه علی جمع شده بودند ـ فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که هیزم حاضر کنید و خطاب به اهل خانه گفت: «قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهلش به آتش می کشم.» شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض، آیا می دانی در این خانه فاطمه است؟! عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد!
در همان کتاب جلد 1 صفحه 13 با ذکر سند می گوید: ... پس از چندی که گذشت عمر به ابوبکر گفت بیا تا نزد فاطمه برویم، چرا که ما او را به غضب درآورده ایم. پس به اتفاق یکدیگر نزد فاطمه رفته واز او اجازه ورود گرفتند، لکن فاطمه به آنها اجازه ورود نداد، ناچار نزد علی آمده و با او سخن گفتند، تا آنکه آنها را بر فاطمه وارد کرد. پس همین که آن دو نزد فاطمه نشستند، فاطمه صورت خود را به دیوار برگرداند. در این هنگام آن دو به فاطمه سلام کردند، لکن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبکر شروع به سخن کرده و گفت: ای حبیبه رسول خدا آیا ما در مورد ارث پیامبر و همچنین در مورد شوهرت تو را به غضب درآوردیم؟ فاطمه گفت: چه می شود تو را، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند، لکن ما از محمد ارث نبریم! سپس فاطمه گفت: آیا اگر حدیثی از پیامبر را به یاد شما بیاورم قبول می کنید، و به آن اعتقاد پیدا می کنید؟ عمر و ابوبکر گفتند: آری. پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آیا از پیامبر نشنیدید که می گفت: «رضایت فاطمه، رضایت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است.»
عمر و ابوبکر گفتند: آری از پیامبر شنیدیم. فاطمه گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآوردید و مرا راضی نکردید، و هرگاه پیامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکایت خواهم کرد. در این هنگام، ابوبکر شروع به گریه کرد در حالی که فاطمه گفت: به خدا قسم تو را (ابوبکر) در هر نمازی که بخوانم نفرین خواهم کرد.
ابن شهر آشوب سروی (درگذشته سال 588هجری) در کتاب المناقب خود جلد سوم صفحه 132 از کتاب المعارف ابن قتیبه دینوری در بیان ذکر اولاد فاطمه(س) چنین نقل می کند؛ فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن ،حسین، زینب، ام کلثوم و محسن که همانا از ضربه قنفذ کشته شد. لازم به تذکر است که در چاپهای امروزی کتاب المعارف ابن قتیبه چنین آمده است: پس علی دارای چند فرزند شد به نامهای حسن، حسین، ام کلثوم و زینب کبری که مادرشان فاطمه دختر رسول خدا(ص) بود، لکن محسن ابن علی در سن کودکی به هلاکت رسید!
ذهبی مورخ مشهور (در گذشته سال 748هجری) در کتاب خود بنام «لسان المیزان» جلد اول صفحه 268، شماره 824 تحت عنوان «احمد» با ذکر سند می گوید: «محمدبن احمد حماد کوفی» (از حافظین حدیث اهل سنت) گفته است: «بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد».
عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله با ذکر سند می گوید: تا آنکه ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علی بن ابیطالب(ع) جمع شده بودندٰ مانند عباس و زبیر و سعد بن عباده سراغ گرفت، و آنها در خانه فاطمه(س) از بیعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را به سوی آنان فرستاد. عمر روانه منزل فاطمه شده و فریاد کشید و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فراخواند. آنان از بیرون آمدن خودداری کردند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید و یا آنکه خانه را با اهلش به آتش می کشم. شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض (کنیه عمر)، در این خانه فاطمه است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در این خانه باشد، آن را به آتش می کشم!
یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان «ایام ابی بکر» (دوران حکومتی ابوبکر) نقل می کند: زمانی که ابوبکر مریض شد، یعنی در همان مرضی که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفه پیامبر حالت چگونه است؟ ابوبکر گفت: همانا من بر هیچ چیز تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم: ای کاش قلاده خلافت را به گردن نینداخته بودم.... ای کاش خانه فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ می کردند.
احمدبن یحیی معروف به «بلاذری» در گذشته سال 279 هجری در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان «امر السقیفة» (گزارشی از سقیفه) حدیث شماره 1184 می گوید: ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد، پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش روانه ی خانه ی علی علیه السلام شد. فاطمه(ع) در پشت درب با او مواجه شده و گفت: ای پسر خطاب آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟ عمر گفت: آری! و آن چنان به این عمل مُصر و محکم هستم، چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.
بلاذری در همان کتاب، صفحه 587، حدیث شماره 1188 از ابن عباس روایت می کند: زمانی که علی از بیعت خودداری نمود و در خانه کناره گیری کرده بود، ابوبکر عمر را به سوی علی فرستاد و به وی دستور داد علی را با بدترین صورت نزد من حاضر کن! پس چون عمر نزد علی آمد، بین آن دو سخنانی رد و بدل شد. علی گفت: ای عمر بدوش که نیمی از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنین بر امارت و حکومت ابوبکر حریص کرده چیزی نیست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد!
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحه 16 و 17 تحت عنوان ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی أمر الصحابه و الرد علیه(نقل اعتراضات أبی المعالی جوینی در امور صحابه و رد برآن) می گوید: اگر گفته شود که خانه فاطمه مورد هجوم واقع شد، و صیانتش شکسته شد به خاطر حفظ نظام اسلام و به خاطر جلوگیری از تفرقه مسلمانان، چرا که مسلمانان آن زمان از دین بر می گشتند و دست از اطاعت بر می داشتند، در جواب گفته می شود که: همین کلام و جواب را بدهید آنجا که در جنگ جمل هودج عایشه مورد هتک واقع شد (چرا که عایشه بر علیه خلیفه رسمی مسلملنان قیام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ریسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمین از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود. پس وقتی که جائز باشد حمله به خانه فاطمه به خاطر امری که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جائز است حمله به هودج عایشه به خاطر امری که واقع شده بود.
شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی در کتاب العقد الفرید، جلد 4 صفحه 260 چنین می نویسد: علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند تا اینکه ابوبکر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند، و به او گفت اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر ابن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبرو شد و گفت: ای فرزند خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانی! عمر گفت: بلی، مگر اینکه شما نیز آن کنید که امت کردند(بیعت با ابوبکر)

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 122
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 167
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 184
  • بازدید ماه : 300
  • بازدید سال : 487
  • بازدید کلی : 45,748